سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]
 
جمعه 90 اسفند 12 , ساعت 4:50 صبح

بسم رب الحسین علیه السلام

داستان کربلا را خواندم و متحوّل گشتم

و تصمیم گرفتم آن را در این وبلاگ بنویسم

«از کربلا تا کربلا»

 

به یاد فکّه و مجنون،

 

و آن شلمچه گلگون

 

نوشته ام سخنی کز دلم شده بیرون

 

شلمچه کربلا برپاست،

 

شلمچه ناله ها پیداست

 

که او تفسیر کرده عشق رحمان را،

 

همان عشق زرافشان را،  

 

نشستم بر روی خاکش

 

 و سر بر زانوی غم، در کناری بر روی خاک شهیدان می نوشتم:

عشق تفسیر می گردد، 

 

از آن گلهای پرپر گشته ی خونین

 

شنیدم در کنار موجی از غمها،

 

میان خاک و خون فریادشان هر لحظه می گوید:

 

 حسین جانم، برای یاریت این جان ناقابل بیاوردم.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

 
 
log